شرارت - یادداشتی که در اندیشه پویا 12 به چاپ رسیده.
عنوان کتاب: نشانههای شر
نویسنده: فرد باتینگ، ژرژ باتای، استیون اشنایدر و دیگران
مترجم: شهریار وقفیپور
ناشر: زاوش
قیمت: 7800 تومان
شرارت
داوود آتشبیک
زنی سی و چهار ساله که به دلیل اختلالات روحی فراوان در تیمارستانی بستری است به ناگاه صدایی میشنود و بعد مردی آتشین را میبیند . هم صدا و هم مرد از آن زن میخواهند که سرش را بشکافد و گوشش را به آنها تقدیم کند. زن که وسیلهای تیز و برنده در اختیار نداشته، به ناچار و به جای گوش، چشمش را از کاسه در میآورد.
این روایتیست که در مقالهی «مثله کردن به مثابهی قربانی و گوش بریدهشدهی ونسان ونگوگ» نوشتهی ژرژ باتای آورده شده. باتای به همین یک مثال بسنده نمیکند و دهها نمونهی دیگر از درآوردن چشمها، کندن انگشتها، له کردن آلتها، پرت کردن خود به روی نیزه و... ردیف میکند تا بتواند از اعمالی توجیهناپذیر اما انسانی پرده بردارد. اعمالی که نه فقط در یک یا چند قبیلهی آفریقایی، که در تمامی نقاط دنیا دستکم در گذشته دیده میشده و هنوز هم به اشکال متفاوتی حضور دارد. در نهایت به ونگوگ میرسد که گوش خود را برید و برای معشوقهاش فرستاد تا بتواند به جامعهی مودب به بهترین شکل آزار برساند. در واقع این عمل ونگوگ، و اساسا تمامی خشونتهایی که در این فصل از آنها یاد میشود، برهم زنندهی نظم موجودند. ژرژ باتای معتقد است که در برابر معانی و پیوندهایی که اعمالی چون مثله و قربانی کردن دارند، اهداف دیگر آن مثل تقاص یا کفاره فرعی خواهد بود.
باتای در اغلب مقالههایش به دنبال شناسایی تجربههاییست که در زبان قابل بازنمایی نیستند؛ مثل قربانیکردن، مثله کردن، قهقه، اتحاد عرفانی و... تمامی این تجارب از سطح زبان فراتر میروند. باتای معتقد است که اساسا همین تجربهها در نهایت انسانها را به یکدیگر نزدیک کرده و آنها را با یکدیگر وارد مراوده میکند. او حتی از به صلیب کشیده شدن مسیح میگوید و از آن به عنوان کنشی رادیکال جهت برقراری یکدلی در میان انسانها یاد میکند. او جهان را به دو دسته تقسیم میکند و از یکی به عنوان جهان نامقدس یا نظم چیزها نام میبرد و از دیگری با عنوان جهان مقدس یا نظم نزدیکی. عمل قربانی یا مثله کردن بخش یا بخشهایی از بدن در دستهی دوم قرار میگیرد. این عمل اگرچه امروزه در میان جوامع متمدن کمتر دیده میشود ولی همچنان در میان دیوانگان و ساکنین تیمارستانها بهطور چشمگیری حضور دارد. به زعم خود باتای، این نشان دهندهی آن است که این کشش آدمی به قربانی کردن کششی انسانی و در عین حال بدویست.
شهریار وقفیپور در مقدمهی نشانههای شر مینویسد: «تاریخ، ردگیری توحش در تمدن و فرهنگ است، نوشتههای ژرژ باتای یکی از نقاط مرجع برای این فعالیت فکری است.» با اینحال، مقالههای بعدی این کتاب به قلم باتای نیست. گرچه، «ساختار روانشناختی آرمانشهر» نوشتهی فرد باتینگ و اسکات ویلسن به اندیشههای او نقب میزند تا بتواند به تحلیلی همهجانبه از پیکربندی فاشیسم دست یابد. تحلیلی که لیبرالیسم و دموکراسی غرب را ماهیتا جدا از فاشیسم نمیبیند و در نهایت به این نتیجه میرسد که آنچه در نازیسم اتفاق افتاده «به شکلی وحشتبار ذات دنیای غرب را آشکار ساخت.»
این مقاله از رفتار انسان با مدفوع خود، یا به بیانی طرد مازاد آغاز میکند و در ادامه از شکل دستشوییهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی و تفاوت این سه در برخورد با مدفوع نتیجه میگیرد که این جوامع چه ویژگیهای جامعهشناختی دارند. سپس و در ادامه به این بیان میرسد که برخورد نازیسم با یهودیها، برخورد با گروه یا عقیدهای خاص نبود. بلکه در آن ساختار یهود، «چیز» بود. مازادی که هر نوع نظام فاشیستی برای همگن شدن، یکدست شدن به آن نیاز دارد. اساسا جامعه برای شکل گرفتن به مازاد احتیاج دارد، به «چیزی» ناهمگن برای طرد کردن؛ دفع کردنی برای همگن شدن. و البته رفتار نازیسم با آن «چیز» برملا کنندهی ماهیت آن بوده.
در ادامهی این مقاله به دوران لیبرال دموکراسی غربی میرسیم که همانطور که گفته شد، بر همان اصولی که فاشیسم حول آن شکل گرفت حرکت میکند.: « ژیژک تاکید میورزد که دموکراسی لیبرالی، با توجه به استیلای جهانیاش، نمیتواند کلی شود، زیرا تعارضات درونی آن منجر به تقسیمی میشود که از طریق آن پرسشی روی مینماید: چه کسی باید از آن کنار گذاشته یا استثنا شود، آن هم از طریق تفکیک جهانها، طبقات و فرهنگها» یا «شما پولتان را میدهید و انتخابتان را میکنید. پول ندارد، انتخاب هم ندارید.»
بخش دوم «نشانههای شر» اگرچه ارتباطی مستقیم و مشخص با بخش اول ندارد، ولی باز هم به مسئلهی شر میپردازد و اینبار آن را در پیکربندی «هیولا» پی میگیرد.