زنی که در این عکس می‌بینید، در سی‌ویک سالگی خودکشی کرده. سرش را داخل اون گذاشته، دستگیره‌ی گاز را پیچانده و خودش را با مونوکسید کربن کشته. به چهره‌ش دقت کنید؟ به شادی پنهان در پشت خطوط صورتش. به او می‌آید که در سی‌ویک سالگی خودکشی کرده باشد؟

سیلویا پلات، بعد از مرگش، تبدیل به یک مفهوم شد؛ زنی که در ترکیب زندگی شخصی‌ش با زیست هنرمندانه دچار مشکل می‌شود. زنی که احساسات جنون آمیزش، درست همان ابزارهای لازم برای نوشتن، زندگی‌ش را تبدیل به جهنم می‌کند.

سیلویا پلات عاشق با تد هیوز شاعر ازدواج می‌کند. می‌گویند روزی که تد برای اولین بار او را بوسیده، سیلویا در پاسخ گونه‌ش را گاز گرفته. ولی همین سیلویا عاشق، در صبح یکی از روزهای زندگی مشترکش در دفترچه خاطراتش از عشق و همراهی همسرش می‌نویسد و در شب همان روز، بعد از اختلاف نظر و دعوایی کوچک از تنهایی و بی‌کسی‌ش.

سیلویا پلات مچ تد را می‌گیرد؛ ازدواجشان شکست می‌خورد. سیلویا به همراه دو فرزندش، در مکانی دور افتاده، به زندگی‌ش ادامه می‌دهد ولی، افسردگی یقه‌ی او را بدجوری می‌چسبد. او پیش‌تر در بیست‌ویک سالگی، با قرص‌های خواب مادرش خودکشی کرده بود و در ادامه‌، شش ماه در تیمارستان شوک‌درمانی شده بود. این‌بار اما، موفق می‌شود. او برای آن‌که دو فرزندش آسیبی نبینند، صورت‌شان را با حوله‌های خیس می‌پوشاند. تا احیانا، گاز منتشر شده‌ی کربن، آن‌ها را خفه نکند.

گاز کربن پسر سیلویا پلات را نمی‌کشد. تد هیوز، برای نجات بچه‌ها مانع از انتشار برخی از نوشته‌های پلات می‌شود. با تمام این‌ها، نیکلاس پلات، پسر سیلویا پلات درست چهل سال بعد، خودش را حلق‌آویز می‌کند. و این، نتیجه‌ی تلاش‌ انسانی‌ بود که می‌کوشید زیست هنرمندانه را با زندگی ساده‌ش تلفیق کند.