حسادت همچنین شیطانی است که نمی‌توان از جسم خویش بیروین کشید و همواره در شکل‌هایی تازه حلول می‌کند. حتی اگر بتوانی همه‌ی این‌ها را نابود کنی و آنی را که دوست می‌داری همیشه نگه داری، باز شیطان به شکل تازه‌ای، این‌بار دردناک‌تر، در می‌آید: عذاب این‌که دلدار را به وفاداری مجبور کرده باشی، عذاب این‌که دوستت نداشته باشد.
میان من و آلبرتین اغلب سکوتی حایل می‌شد که بدون شک ناشی از دلگیری‌هایی بود که به زبان نمی‌آورد چون به نظرش جبران‌ناپذیر می‌آمد. برخی روزها هر اندازه هم که مهربان بود آن حرکات بالبداهه‌ای را نداشت که در بلبک از او زمانی می‌دیدم که می‌گفت: "واقعا که چقدر مهربانید!" و به نظر می‌آمد که همه‌ی دلش را به روی من می‌گشاید، بدون هیچکدام از رنجش‌هایی که اکنون به دل داشت و به زبان نمی‌آورد چون بدون شک به نظرش جبران‌ناپذیر، فراموش ناشدنی، ناگفتنی می‌آمد و با این همه گفته‌هایی احتیاط‌امیز و پر مفهوم یا سکوت‌هایی رخنه‌ناپذیر را میان من و او حایل می‌کرد.