"?We believe what we see" "...what do you do when you're in the dark"
 Yann Martel,
Life of Pi
خطر لو رفتن داستان فیلم در این یادداشت وجود دارد.

آنگ لی، کارگردان فیلم‌ جنجال برانگیز کوهستان بروک‌بک، روی داستانی دست گذاشته که در نگاه اول به شدت فانتزی و بی‌دردسر به نظر می‌رسد. ولی این صرفا در نگاه اول است.
در ابتدای داستان، نویسنده‌ای به سراغ مردی هندی می‌رود تا سوژه‌ی داستان بعدی‌ش را پیدا کند. به مرد هندی می‌گوید شنیده‌ام تو داستانی برای گفتن داری که باعث می‌شود آدم به خدا ایمان پیدا کند. و مرد هندی می‌گوید بله. و بعد شروع می‌کند به گفتن این‌که چقدر مذهبی‌ست و چقدر به تمامی ادیان مسلط است و البته معتقد.
بعد که شروع می‌کند به تعریف کردن داستانش، ما انتظار داریم که با داستانی عجیب روبه‌رو شویم که سرشار از معجزه و زیبایی باشد و همین باعث شود که به خدا ایمان پیدا کنیم. تقریبا تا پایان داستان هم همه چیز به همین شکل ادامه پیدا می‌کند و ما با داستانی سراسر عجیب و باور نکردی روبه‌روییم. ولی در پایان فیلم چنان ضربه‌ای به بیننده وارد می‌شود که قطعا ایمانش دچار شکی عمیق خواهد شد.
در پایان فیلم، به یک‌باره متوجه می‌شویم که کل داستانی که مرد هندی تعریف می‌کرده، که پر از معجزه و زیبایی بوده، درواقع داستانی بوده نمادین از حقیقتی به شدت تلخ و اتفاقی به شدت ضد انسانی که بر سر مرد هندی آمده. فاجعه‌ای که در آن مرد هندی کشته شدن مادرش را شاهد بوده و همین باعث شده برای هضم و باورش سعی کند به شکلی نمادین در ذهنش بازتولیدش کند.
در پایان، مرد هندی به نویسنده می‌گوید خب، حالا تو کدام داستان را ترجیح می‌دهی؟ داستان اول( همان داستان نمادین) یا داستان دوم؟( داستان تلخ و زننده‌ی واقعی)
نویسنده‌ می‌گوید، داستان اول. و مرد هندی در پاسخ می‌گوید دقیقن همین درمورد خدا هم صدق می‌کند.
در واقع، آنگ لی‌، با بردن بیننده در مسیری غلط و نمایش پایانی کاملن متناقض، سعی می‌کند تناقض وحود خدا با تلخی‌های حقیقت را برجسته کند. و انصافا موفق هم می‌شود.