بیهودگی وبلاگ نویسی
چرا وبلاگ مینویسم؟ کدام گره از گرههای کور زندگی من را باز میکند؟
صبحها، معمولا درگیر پایان نامهام. ظاهرا خوب پیش میرود ولی مشکلاتی هم دارد. مثلا مرحلهی بعدی باید توسط دستگاهی انجام شود که تو گمرک گیر کرده فعلا. کی به دست ما میرسد؟ خدا میداند. دیر میرسد؟ زود میرسد؟ اگر دیر رسید چکار کنم؟ اگر نرسید؟
عصرها را برای کار گذاشتهام. دیشب متوجه شدم که آنجایی که قرار بود چند ماهی برای کار بروم مالیده شده. چرا؟ چون بچهها میخواهند آنجا را فعلا بایکوت کنند. چرا؟ اینش دیگر به من مربوط نیست.
شبها را برای خواندن و نوشتن کنار گذاشتهام. تمیز و مرتب. در سکوت مطلق. اغلب میخوانم و بعضی شبها مینویسم. چند هفتهایست که دارم برای مجموعه داستانی، خاک برداری میکنم. باید فنداسیونش آنقدر عمیق باشد تا بتوانم برجی ضد زلزله رویش سوار کنم. ولی چند شب قبل متوجه شدم به همین آسانیها هم نیست. ایدهی اولیه ممکن است داستان را تا حد یک روایت مزخرف پایین بکشد. باید فکری به حالش بکنم. باید ایده را کمی تغییر دهم. چطوری؟
وبلاگ نویسی چه کاری میتواند برای من انجام دهد؟ گرهی پایاننامهام را باز میکند؟ کارم را برمیگرداند؟ میلگرد داستانم میشود؟ نه. به هیچوجه. از دست وبلاگ نویسی هیچکاری بر نمیآید. جز سوزاندن وقتی که میتوانستم صرف خواندن کتاب کنم. وبلاگنویسی کار بیهودهی مزخرفی است که هیچ فایدهای برای من نداشته.
وبلاگ نویسی را کنار خواهم گذاشت. یعنی، سعی میکنم دیگر اینجا را به روز نکنم. مگر اینکه بخواهم لینک مصاحبهای که برای اردیبهشت گرفتم را اینجا بگذارم. یا لینک نقدهایی که نوشتم و خواهم نوشت و اصلا هرچیزی که در رسانههای مجازی و غیرمجازی از من منتشر میشود.
صبحها، معمولا درگیر پایان نامهام. ظاهرا خوب پیش میرود ولی مشکلاتی هم دارد. مثلا مرحلهی بعدی باید توسط دستگاهی انجام شود که تو گمرک گیر کرده فعلا. کی به دست ما میرسد؟ خدا میداند. دیر میرسد؟ زود میرسد؟ اگر دیر رسید چکار کنم؟ اگر نرسید؟
عصرها را برای کار گذاشتهام. دیشب متوجه شدم که آنجایی که قرار بود چند ماهی برای کار بروم مالیده شده. چرا؟ چون بچهها میخواهند آنجا را فعلا بایکوت کنند. چرا؟ اینش دیگر به من مربوط نیست.
شبها را برای خواندن و نوشتن کنار گذاشتهام. تمیز و مرتب. در سکوت مطلق. اغلب میخوانم و بعضی شبها مینویسم. چند هفتهایست که دارم برای مجموعه داستانی، خاک برداری میکنم. باید فنداسیونش آنقدر عمیق باشد تا بتوانم برجی ضد زلزله رویش سوار کنم. ولی چند شب قبل متوجه شدم به همین آسانیها هم نیست. ایدهی اولیه ممکن است داستان را تا حد یک روایت مزخرف پایین بکشد. باید فکری به حالش بکنم. باید ایده را کمی تغییر دهم. چطوری؟
وبلاگ نویسی چه کاری میتواند برای من انجام دهد؟ گرهی پایاننامهام را باز میکند؟ کارم را برمیگرداند؟ میلگرد داستانم میشود؟ نه. به هیچوجه. از دست وبلاگ نویسی هیچکاری بر نمیآید. جز سوزاندن وقتی که میتوانستم صرف خواندن کتاب کنم. وبلاگنویسی کار بیهودهی مزخرفی است که هیچ فایدهای برای من نداشته.
وبلاگ نویسی را کنار خواهم گذاشت. یعنی، سعی میکنم دیگر اینجا را به روز نکنم. مگر اینکه بخواهم لینک مصاحبهای که برای اردیبهشت گرفتم را اینجا بگذارم. یا لینک نقدهایی که نوشتم و خواهم نوشت و اصلا هرچیزی که در رسانههای مجازی و غیرمجازی از من منتشر میشود.
تمام.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 12:47 توسط david
|