دلم می‌خواهد شیفته‌اش کنم. دلم می‌خواهد یک قصه‌ی قهرمانی سرهم کنم تا از تعجب پر شود. اما می‌ترسم. می‌ترسم که مشتم باز شود. آهسته می‌گویم
- نه، اون روز فقط تو میتینگ شرکت کرده بودم.
خورشید دارد به کرانه‌ی کارون می‌نشیند. حاشیه‌ی آسمان، نارنجی شده است. رگه‌های نور خورشید با امواج ریز سربی رنگ کارون قاطی شده است. آسمان، صاف صاف است. عطر خارک‌های تازه از غلاف بیرون زده، همراه نرمه بادی می‌وزد، از نخلستان دوردرست می‌آ‌ید. تک هوا شکسته است.
- بازم بگو.
فصل سوم . همسایه‌ها


بخواهیم یا نخواهیم، احمد محمود یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های تاریخ معاصر ایران است و خواندن مهم‌ترین رمان او، بر هر ادبیات دوستی بدون شک واجب. همسایه‌ها، به هزار و یک دلیل کتابی نیست که بتواند مجوز بگیرد. جدا از صحنه‌‌های اروتیک گاه و بی‌گاه، تم سیاسیش در تایید نسبی حزب توده است که همین، به تنهایی می‌تواند کتاب را در قبل و بعد از انقلاب از هستی قانونی، ساقط کند.
دهه‌ی پنجاه، اوج رمان فارسی است. تمام شاهکار‌هایمان در همان سال‌ها نوشته شده.  شب یک شب دو، سفر شب، شب هول و ... همسایه‌ها ولی تفاوتی اساسی با همه‌ی این شاهکار‌ها دارد؛ سرشار از ماجراست. شخصیت اصلی، یا به بیانی، قهرمان دارد. داستان پر آب و تابی دارد. تعلیق دارد. فراز و فرود نوک تیز دارد و از همه مهم‌تر، شخصیتی فعال، فاعل دارد؛ چیزی که در ادبیات ایران، حتا تا به همین امروز هم به سختی پیدا کردن آب در کویر لوت است. شخصیت‌های رمان‌های ما، معمولا، یا درگیر روزمرگیند، یا تقدیر و بدشانسی، شرایط اجتماعی و سیاسی،  برای آن‌ها موقعیتی را بهم زده که نمی‌توانند از دستش خلاص شوند. ولی همسایه‌ها، خالدی دارد که عاشق است. سیاسی است. و در قبال هردوی این‌ها، درگیر انفعال نمی‌شود.
چیز دیگری که در این رمان خیلی به چشم می‌آید حضور شهر است. شهر در همسایه‌ها، نسبت به رمان‌های هم عصر خودش، پررنگ‌تر است. فضاها، کاملا ملموسند. کارون،‌ کاملا لمس شدنی است. البته، به این معنی هم نیست که در همسایه‌ها شهری نویسی داریم، یا کوچه پس‌کوچه‌ها زنده‌اند و خیابان‌ها شخصیتی دارند.
از شخصیت‌ پردازی و فضاسازی که بگذریم و مثلا برسیم به زبان، قطعا در مقابل بعضی از رمان‌های نسل خودش، برای نمونه شب یک شب دو، حرفی برای گفتن ندارد. و همین چیزاهست که باعث می‌شود نتوانیم لفظ شاهکار را برای همسایه‌ها بکار ببریم.