شبهای بدون آرامبخش
شاید یکجور لج بازی باشد ولی تصمیم گرفتم حتا اگر بیخوابی هم زد به سرم از این زپامهای کوفتی نندازم ته حلقم. حس مزخرفی میدهد به آدمی که خودش تا خالدون این قرصها را درآورده و میداند فقط آدمهای ضعیف و بیچاره خودشان را به دست قرصهای اینچنینی میدهند. و من اصرار دارم که ضعیف نباشم.
بیخوابی شب جمعه: در اتاقم را بستم و نشستم پشت میز. از جام پاشدم رفتم در اتاق را قفل کردم و دوباره برگشتم پشت میز و کامپیوتر را روشن کردم. صداش که بلند شد انگشتم را چند ثانیه روی پاور نگه داشتم تا خاموش شود و رفتم روی تختم دراز کشیدم و پتو را کشیدم روی سرم. بعد سرم را بردم زیر بالش. دست انداختم و موبایلم را از بالای تخت برداشتم. سایلنتش کردم و گذاشتمش پایین تخت. دوباره ورش داشتم و خاموشش کردم.
چند دقیقه یا ساعت بعد، در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی ایوان کلیما را از زیر تخت بیرون کشیدم و سعی کردم از جایی که مانده بود ادامه دهم اما بعد از کمی تلاش، متوجه شدم نمیتوانم حواسم را روی کلمهها نگه دارم.
موبایلم را روشن کردم و توی کانتکت لیست، دنبال اسمی گشتم تا بشود برایش اساماسی چیزی فرستاد یا حتا زنگی زد و یکی دوکلمهای حرف زد. موبایلم را دوباره خاموش کردم و نشستم پای کامپیوتر مجددا. صفحهی ورد را باز کردم و چیزهایی تایپ کردم.
بعد هم دوباره سعی کردم بخوابم که البته اینبار موفق شدم و وقتی بیدار شدم، سرم زیر بالش بود.
بیخوابی شب جمعه: در اتاقم را بستم و نشستم پشت میز. از جام پاشدم رفتم در اتاق را قفل کردم و دوباره برگشتم پشت میز و کامپیوتر را روشن کردم. صداش که بلند شد انگشتم را چند ثانیه روی پاور نگه داشتم تا خاموش شود و رفتم روی تختم دراز کشیدم و پتو را کشیدم روی سرم. بعد سرم را بردم زیر بالش. دست انداختم و موبایلم را از بالای تخت برداشتم. سایلنتش کردم و گذاشتمش پایین تخت. دوباره ورش داشتم و خاموشش کردم.
چند دقیقه یا ساعت بعد، در انتظار تاریکی، در انتظار روشنایی ایوان کلیما را از زیر تخت بیرون کشیدم و سعی کردم از جایی که مانده بود ادامه دهم اما بعد از کمی تلاش، متوجه شدم نمیتوانم حواسم را روی کلمهها نگه دارم.
موبایلم را روشن کردم و توی کانتکت لیست، دنبال اسمی گشتم تا بشود برایش اساماسی چیزی فرستاد یا حتا زنگی زد و یکی دوکلمهای حرف زد. موبایلم را دوباره خاموش کردم و نشستم پای کامپیوتر مجددا. صفحهی ورد را باز کردم و چیزهایی تایپ کردم.
بعد هم دوباره سعی کردم بخوابم که البته اینبار موفق شدم و وقتی بیدار شدم، سرم زیر بالش بود.
+ نوشته شده در جمعه سی ام دی ۱۳۹۰ ساعت 2:37 توسط david
|