اردوی دو هفته‌ای یا جهنمی که چاره پذیر نیست؟
بعد از تمام شدن تمام درس‌ها و امتحان‌ها، قرار است درسی به نام کارورزی صنعت را به مدت دو هفته در تهران بگذرانیم. خب، بعضی‌ها می‌گویند تو این دو هفته حالتان را می‌گیرند؛ باید از 5 صبح بیدار شوی تا هفت برسی، بعد هم تا ساعت 2 دارو‌های این مملکت خراب‌ شده را تست کنی تا مبادا کسی بخورد و درسته پس بیاندازد. عصری هم بنشینی و روی مقاله‌های تازه نگاشته شده‌ کار کنی و چندتاییش را برای خالی نبودن عریضه، ترجمه کنی.

همه‌ی این‌ها اگر تو شهر خود آدم اتفاق بیافتد، محلی از اعراب ندارد. کما اینکه کل این 6 سال بهتر از این نگذشت. هر روز دانشکده. هر روز مقاله و تحقیق و ترجمه. اما این‌که بروی مسافرت و باز هم همین آش و همین کاسه، زور دارد انصافا.

بعضی‌ها هم البته، گفته‌اند این دو هفته خوش می‌گذرد و اتفاقا، اذیتتان نمی‌کنند. می‌روید و دوهفته خوشید و کسی هم کاری به کارتان ندارد و سر به سرتان نمی‌گذارند. به هرحال، تفاوت زیادی هست بین این دو اتفاقی که برایمان خواهد افتاد. بستگی دارد که رئیس دانشکده می‌خواهد خاطره‌ای خوش از خودش برایمان به یادگار بگذارد یا نه!