کرم، کبری شد و کبری، خنجری که به پهلویش فرو می رفت
امبروسیو: از ازدواجت راضی نیستی؟
سانتیاگو: نه، راضی ام. مساله فقط این است که فی الواقع من نبودم که تصمیم گرفتم. به من تحمیل شد، درست مثل کارم، مثل هرچیزی که برام پیش آمده. هیچ چیز به اختیار من نبود، انگار بیشتر من به اختیار آنها بودم.
گفتگو در کاتدرال. ماریو بارگاس یوسا
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۰ ساعت 16:27 توسط david
|