کی می تونه که بگه این جا روزی شهر من بود؟
بررسی مجموعه داستان برو ولگردی کن رفیق. نوشته ی مهدی ربی
زبان و مضمون در ادبیات معاصر کشورمان بیشتر از باقی حوزهها پررنگ میشود. از همان اولین نویسندگانمان تا پیشروان امروزهی کشورمان و حتا در میان نقدهای ادبی عمدتاً به نثر و زبان و مضمون توجه میشود و کمتر پیش آمده نویسندهای یا منتقدی بخش اعظم توجهش را صرف داستانگویی کند. همین میشود که ادبیات ما پر از داستاننویس خوب و داستانگوی ضعیف است.
همهی اینها را گفتم تا برسم به مجموعه داستان برو ولگردی کن رفیق که در داستانگویی و گرفتن یقهی خوانندهاش مهارتی ستودنی دارد. خود داستان برو ولگردی کن رفیق ( که عنوان کتاب را هم به خودش اختصاص داده ) را میشود یک نفس تا انتهایش خواند. باقی داستانها به همچنین.
چند جملهی ابتدایی همین داستان را بخوانید :
کاش کسی پیدا میشد و تفنگی روی شقیقهام میگذاشت یا لولهاش را میگذاشت توی دهنم و فریاد میکشید : خفه شو وگرنه ماشه رو میمچکونم
جملات ابتدایی داستان دیگری از این مجموعه به نام لطفاً اجازه بده هواپیماها پرواز کنند :
دکتر از پدر و مادرم خواسته بود از اتاق بروند بیرون. سینه به سینهام ایستاد و دستهاش را آرام گذاشت روی شانههام .
گرچه کلیشهای به نظر میرسند اما ضمن درگیر کردن مخاطب برای سر خوردن روی سیر داستان و ساختن موقعیت مناسب برای شروع بهتر، در ادامه از حالت کلیشه خارج شده و داستانهای تازهای را میسازند.
البته، کار این مجموعه به همین جا ختم نمیشود:
- آیا میشود این مجموعه داستان را نوعی شهری نویسی به حساب آورد؟ داستانهای مختلف این مجموعه هرکدام به بخشی از شهر اختصاص مییابند که همگی در کنار هم تصویر تازهای از اهواز را برایمان شکل میدهند. از داستان برو ولگردی... که به کارون تقدیم شده تا لطفا اجازه بده... که تصویر تازهای از حاشیهنشینهای ظاهراً فراموش شده اما پرنفوذ این شهر را تصویر میکند. باقی داستانها نیز هرکدام میتوانند نمایندهی قشری از شهر باشند، با تمام مخاطرهها و موقعیتهایی که تهدیدشان میکند. اما چیزی که به چشم نمیآید و عدم حضورش پررنگ میشود زنده نبودن اهواز است . انگار اهواز تنها مکانیست که به سبب آدمهایش معنا مییابد. هرچند این زنده بودن و تاثیر گذار بودن جغرافیا به رقت در داستان برو ولگردی کن رفیق پیدا میشود اما داستانهای دیگر این مجموعه لنگ میزنند و مکان نمیتواند معنای خودش را بیابد.
- آیا مهدی ربی نسلینویس است؟ آیا فرزند خلف زمانه اش محسوب میشود ؟
نویسنده در جای جای این مجموعه داستان سعی کرده به نسلینویسی نزدیک شود اما ناکامل و نیمه تمام رها و ستون فقرات داستانهایش را ناقص کرده. در داستانهای مختلف این مجموعه مثل شما صد و یازده هستید و همچنین برو ولگردی ... با جو دانشگاه و تشکلهای دانشجویی دوران اصلاحات مواجه میشویم. روابط دختر و پسر و واقعهی کوی دانشگاه و نشریات دانشجویی و ... بارها به طرق مختلف بخشهایی از داستان را میسازند اما هیچ وقت به نتایج آن دوران اشارهای نمیشود. برای نمونه در داستان اول که با یک بیمار روانی مواجهایم هیچ پیوندی بین عاقبت شخصیتهای داستان و شرایط و ویژگیهایشان با جو آن دوران برقرار نمیشود. همینطور در داستان برو ولگردی... که بیشتر شخصیتهای اصلی داستان بزرگ شدهی دوران اصلاحاتند هیچ ارتباطی بین این ماجرا و شکستها و پیروزیهایشان برقرار نمیشود. انگار آن فضا ساخته میشود تا صرفا ساخته شود و آن جو تصویر میشود چون ماجرا مربوط به آن زمان است. زمان و زمانه به طور کلی در این مجموعه دست کم گرفته میشود.
با همهی اینها نگاه نو مهدی ربی به اوضاع شهر و داستانگویی فوق العادهاش را نمیتوان نادیده گرفت. داستانها مخاطب را میخ کوب میکنند و ناهنجاریهای تازه ی شهری را برایش افشا میکنند که این نگاه تازهای که همراه با داستانگویی قدرتمندی شده در میان مجموعه داستانهای امروز کشورمان به ندرت یافت میشود.
این یادداشت برای ادبیات ما نوشته شده.
داوود آتش بیکنگاهی به برو ولگردی کن رفیق
نوشته مهدی ربی
زبان و مضمون در ادبیات معاصر کشورمان بیشتر از باقی حوزهها پررنگ میشود. از همان اولین نویسندگانمان تا پیشروان امروزهی کشورمان و حتا در میان نقدهای ادبی عمدتاً به نثر و زبان و مضمون توجه میشود و کمتر پیش آمده نویسندهای یا منتقدی بخش اعظم توجهش را صرف داستانگویی کند. همین میشود که ادبیات ما پر از داستاننویس خوب و داستانگوی ضعیف است.
همهی اینها را گفتم تا برسم به مجموعه داستان برو ولگردی کن رفیق که در داستانگویی و گرفتن یقهی خوانندهاش مهارتی ستودنی دارد. خود داستان برو ولگردی کن رفیق ( که عنوان کتاب را هم به خودش اختصاص داده ) را میشود یک نفس تا انتهایش خواند. باقی داستانها به همچنین.
چند جملهی ابتدایی همین داستان را بخوانید :
کاش کسی پیدا میشد و تفنگی روی شقیقهام میگذاشت یا لولهاش را میگذاشت توی دهنم و فریاد میکشید : خفه شو وگرنه ماشه رو میمچکونم
جملات ابتدایی داستان دیگری از این مجموعه به نام لطفاً اجازه بده هواپیماها پرواز کنند :
دکتر از پدر و مادرم خواسته بود از اتاق بروند بیرون. سینه به سینهام ایستاد و دستهاش را آرام گذاشت روی شانههام .
گرچه کلیشهای به نظر میرسند اما ضمن درگیر کردن مخاطب برای سر خوردن روی سیر داستان و ساختن موقعیت مناسب برای شروع بهتر، در ادامه از حالت کلیشه خارج شده و داستانهای تازهای را میسازند.
البته، کار این مجموعه به همین جا ختم نمیشود:
- آیا میشود این مجموعه داستان را نوعی شهری نویسی به حساب آورد؟ داستانهای مختلف این مجموعه هرکدام به بخشی از شهر اختصاص مییابند که همگی در کنار هم تصویر تازهای از اهواز را برایمان شکل میدهند. از داستان برو ولگردی... که به کارون تقدیم شده تا لطفا اجازه بده... که تصویر تازهای از حاشیهنشینهای ظاهراً فراموش شده اما پرنفوذ این شهر را تصویر میکند. باقی داستانها نیز هرکدام میتوانند نمایندهی قشری از شهر باشند، با تمام مخاطرهها و موقعیتهایی که تهدیدشان میکند. اما چیزی که به چشم نمیآید و عدم حضورش پررنگ میشود زنده نبودن اهواز است . انگار اهواز تنها مکانیست که به سبب آدمهایش معنا مییابد. هرچند این زنده بودن و تاثیر گذار بودن جغرافیا به رقت در داستان برو ولگردی کن رفیق پیدا میشود اما داستانهای دیگر این مجموعه لنگ میزنند و مکان نمیتواند معنای خودش را بیابد.
- آیا مهدی ربی نسلینویس است؟ آیا فرزند خلف زمانه اش محسوب میشود ؟
نویسنده در جای جای این مجموعه داستان سعی کرده به نسلینویسی نزدیک شود اما ناکامل و نیمه تمام رها و ستون فقرات داستانهایش را ناقص کرده. در داستانهای مختلف این مجموعه مثل شما صد و یازده هستید و همچنین برو ولگردی ... با جو دانشگاه و تشکلهای دانشجویی دوران اصلاحات مواجه میشویم. روابط دختر و پسر و واقعهی کوی دانشگاه و نشریات دانشجویی و ... بارها به طرق مختلف بخشهایی از داستان را میسازند اما هیچ وقت به نتایج آن دوران اشارهای نمیشود. برای نمونه در داستان اول که با یک بیمار روانی مواجهایم هیچ پیوندی بین عاقبت شخصیتهای داستان و شرایط و ویژگیهایشان با جو آن دوران برقرار نمیشود. همینطور در داستان برو ولگردی... که بیشتر شخصیتهای اصلی داستان بزرگ شدهی دوران اصلاحاتند هیچ ارتباطی بین این ماجرا و شکستها و پیروزیهایشان برقرار نمیشود. انگار آن فضا ساخته میشود تا صرفا ساخته شود و آن جو تصویر میشود چون ماجرا مربوط به آن زمان است. زمان و زمانه به طور کلی در این مجموعه دست کم گرفته میشود.
با همهی اینها نگاه نو مهدی ربی به اوضاع شهر و داستانگویی فوق العادهاش را نمیتوان نادیده گرفت. داستانها مخاطب را میخ کوب میکنند و ناهنجاریهای تازه ی شهری را برایش افشا میکنند که این نگاه تازهای که همراه با داستانگویی قدرتمندی شده در میان مجموعه داستانهای امروز کشورمان به ندرت یافت میشود.
+ نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 14:41 توسط david
|