من کی ام؟ این جا کجاست؟
آن ها که به هنر نگاه جامع تری دارند پیمان هوشمند زاده را بیشتر به عکاسی می شناسند تا نویسندگی. او سال ها در این حرفه فعالیت کرده و عکس گرفته و اسم و رسمی برای خودش بهم زده و بعد با مجموعه داستان ها کردن خودش را سر زبان های داستان نویسان انداخته
مجموعه داستان ها کردن جوایز متعددی را به خودش اختصاص داد و توانست در رقابت سنگین قلم زرین زمانه جایزه ی بهترین داستان را از آن خود کند و همینطوری ها بود که کم کم نگاه ها به آینده ی نویسنده اش امیدوار شد.
اما این امیدواری لااقل برای نگارنده ی این سطور بعد از شاخ به یاسی عمیق بدل گشت. چرا؟
1- مجموعه داستان به هم پیوسته ی شاخ نه مجموعه داستان است نه رمان. هیچ کدام از داستان ها را نمی توان به تنهایی ارزیابی کرد زیرا نه ساختار روایی و نه تکنیک داستان کوتاه کمترین نمودی در آن ها ندارد. به عنوان رمان هم نمی توان ارزیابیش کرد که اصلا بحثش جداست
تک تک داستان های این مجموعه چیزی بیشتر از ایده های لحظه ای که با زبانی دلنشین نوشته شده اند نیست. هیچ نقطه ی اتکایی برای ایستادن به عنوان داستان کوتاه ندارند. اوج و فرود و گره و شروع و طرف نقل و... هیچی ندارند. هیچی. طرح هر کدامشان را در کمتر از خط می توان نوشت و این همه سادگی و راحتی و ... برای داستان ها کوتاه امروزی قابل قبول نیست. این جور نوشتن بیشتر به درد توصیه های سامرست موام برای تعریف کردن داستان دور میز شام می خورد.
2- به داستان نارنجی که رسیدم لحظه ای ذوق زده شدم. فکر کردم قرار است این مجموعه داستان به مرور به کارهای ساعدی نزدیک شود و در نهایت مجموعه ای را رقم زند در حد و اندازه های ترس و لرز. اما این ایده ی مسخ شدگی و استحاله و جبر مکانی و ... خام دستانه رها شد و از حد ایده های نیم خطی تا پایان کتاب فرا تر نرفت.
3- زبان داستان ها و حتی نگاه شخصیت اصلی بیشتر به آدم های امروزی شبیه است تا بیست سال پیش. اما انگار داستان ها در حال و هوای بعد از جنگ می گذرد. گرچه زبان و نثر داستان ها دلنشین و دوست داشتنی و پر از کشش و جذابیت از آب در آمده اما اصلا مناسب حال و هوای بعد از جنگ و آن شرایط نیست. بازگو کننده ی آدم های آن زمان نیست. مال همین دوره و زمانه ست.
4- مضمون در این مجموعه داستان گم شده. هرچند در داستان پایانی کتاب و همینطور ماجرای خروس و مرغ ما با اشاره هایی گاه زننده مواجه می شویم درباره ی درخت و سراب و سایه و مرده هایی که دور تک درختی افتاده اند و دختری که از آن طرف مرز ها می خواهد درختی را آب دهد و ... اما این ها کافی نیست. یعنی برای موشکافی و حتا بررسی موضوعی مثل جنگ این اشاره های دم دستی به زندگی و بی معنایی مرز ها و تجاوز و... نمی تواند کافی و راضی کننده باشد
در نهایت تنها می توانم بگویم از نثر و لحن این مجموعه داستان و سادگی بی اندازه اش در نگارش لذت بردم. و نه بیشتر.