نویسنده را در متن پیدا کنید
عباس معروفی سال ها پیش با سمفونی مردگان چنان سطح توقع را نسبت به خود بالا برد که حالا هر کار تازه ای که ارائه دهد، خواه نا خواه در ترازوی همان وزن خواهد شد.
ذوب شده، جدیدترین رمان عباس معروفی، اولین کار بلندش محسوب می شود. این را از گفته های پشت جلد کتاب می توان فهمید. کتابی که با چاپ شدنش و نقد هایی که می دیده می توانسته مسیر و آینده ی بهتری را برای نویسنده اش رقم بزند. اما زمان و مکان چنان به هم ریخته که ذوب شده را بیست و شش سال دیر تر به دست خوانندگانش رسانده.
شروع رمان غافل گیر کننده است. تصاویر می آیند و می روند. بی هیچ توضیح اضافه ای یا مقدمه چینی هایی که دم از حضور نویسنده در متن بزند. فصل اول آنقدر خوب در جایش نشسته که برای دقایقی فکر کردم ذوب شده تکنیکی ترین و مدرن ترین رمان عباس معروفی است. اما هرچقدر که ورق زدم و پیش رفتم از قضاوت اولیه ام بیشتر پس نشستم.
آدم های این رمان، جز اسفاری و ماریا هیچکدام شخصیت نشده اند. جملگی تیپند تا شخصیت. بی هیچ مشخصه ی منحصر به فردی. مثلا به محض ورود استوار به داستان برای خواننده مسجل می شود که او چه دیالوگ هایی با اسفاری خواهد داشت. حرکات و دیالوگ ها و کارهای بازجو هم آدمی با ویژگی های معلوم و ایدئولوژی خاص را برایمان شکل می دهد. اما آن چه هست این است که هر انسانی جدا از تفکر و جایگاهش ویژگی های منحصر به خودش را دارد که او را از تمامی هستی مجزا می سازد. اما این خاص بودن و پیچیدگی روان آدمی دقیقا چیزی ست که در این داستان حضور ندارد. به احتمال زیاد این تیپ سازی ها به عمد نویسنده و در راستای مضمون اصلی داستان صورت گرفته . اما خواننده ی امروزی انتظار بیرون زدن و فربه تر بودن مضمون از کلیت داستان را ندارد. یا مثلا زاویه دید با اینکه دانای کل است اما گاه نثر به شعر متمایل می شود که نشان از حضور نویسنده در داستان دارد. که دارد برای شخصیت هایش دل می سوزاند و حالا زبانش به شعر نزدیک می شود. نمونه ی دیگر انتخاب نام آزاد برای یکی از شخصیت هاست که خوب، نماد گلدرشتی ست. که البته از این نماد هایی که توی ذوق بزند باز هم هست . همه ی این ها باعث می شود که خواننده بعضا نتواند با متن ارتباط خوبی برقرار کند. حضور نویسنده و نماد های گلدرشتش را حس کند و از متن فاصله بگیرد.
با همه ی این ها زبان عباس معروفی بقدری قدرتمند و سیال ذهنش بی نقص است که با تمام ایرادات وارده باز هم نمی توان رمانش را دوست نداشت. وگرنه همین ایرادات با رقتی بیشتر در سمفونی مردگان هم حضور داشت.